10 راهکار ساده برای این که مدیر خوبی باشیم
مقدمه: یکی از پرسشهایی که همواره از خودم میکنم این است که چگونه میتوان مدیری دوستداشتنی و در عین حال توانمند بود؟ مدیریت و ریاست خوب و توانمندانه صرفا نمیتواند یک خصوصیت مادرزادی و یا ژنتیکی باشد و حتما بسیاری از کارمندان هم به این امر واقفند که کار کردن با یک مدیر ناتوان چه تبعاتی به دنبال دارد.هدایت تیمهای سازمانی و رهبری آنها به سمت کسب بهترین نتایج یکی از اهداف کلیدی مدیریت است. و صد البته پرواضح است که بویژه در شرایط فعلی فضای کسب و کار کشور، دستیابی به چنین هدف والایی چندان هم دستیافتنی و ساده نیست. ابتدا تعریف خود را از مدیریت می گویم و در بخش بعدی به راهکارهایی برای آنکه تبدیل به مدیری بهتر شویم اشاره میکنم. مدیریت علم و هنر برنامهریزی، سازماندهی، هدایت و رهبری، نظارت و کنترل و ایجاد هماهنگی بین منابع مختلف مالی، اطلاعاتی، فیزیکی و خصوصاً منابع انسانی شایسته برای نیل به هدفهای از پیش تعیین شده با عنایت به قوانین و عرف محیط کسبوکار است. لازم بهذکر است امروزه برند و خوشنامی سازمان که داراییهای نامشهود است نیز جزء ارزشمندترین منابع سازمان میباشد. اما به زبان ساده، مدیریت همان تصمیمگیری است؛ وظایف اساسی مدیران شایسته، تصمیمگیری صحیح و نظارت شایسته بر اجرای درست تصمیمات است، همچنانکه وظایف نیروهای شایسته، تصمیمسازی و اجرای درست تصمیمات ابلاغشده از سوی مدیران است (تقاضا میکنم برای تهیه منابع علمی معتبر در این حوزه به سایت فروشگاه انتشارت بازاریابی مراجعه و یا با شماره تلفنهای 66408251 و 71 با آن تماس بگیرید)
9 اصل رابینز درخصوص مدیران برتر:
جیمز رابینز، متخصص در علوم مدیریتی، اصولی نهگانه برای تبدیل شدن به مدیری با جایگاه برتر معرفی میکند. درواقع 9 اصل رابینز، پرسشهایی ساده هستند که مدیران توانمند باید هر از گاهی از خود سوال کنند.
موسسه صاحبنام فورچون نیز سال گذشته به منوال سالهای پیش خود فهرستی 50 نفره از مدیران شرکتهای موفق را اعلام کرد که هر یک به شکلی توانسته بودند به دستاوردهایی قابل توجه در حوزههای کاری مرتبط با خود از جمله رشد درآمد شرکت، رشد قیمت سهام شرکت، تاثیرات فرهنگی و ... دست یابند. موفقیتی که نصیب این گروه از مدیران شده نکتهای قابل توجه در بر دارد و آناینکه عامل اصلی موفقیت این شرکتها نوآوری، پشتکار و سرسختی مدیران این شرکتها در راستای اهداف خود بوده است. الون ماسک، مديرعامل شرکتهای تسلا اسپیس ایکس و سولارسیتی؛ پونی ما، از بنیانگذاران و مدیرعامل شرکت تانسانت؛ آنجلا آرندتس، مدیرعامل شرکت بوربری؛ رید هیستینگز و جف بوکس، مدیران عامل شرکتهاي نت فلیکس و تایم وارنر؛جف بزوس،بنیانگذار و مدیرعامل شرکت آمازون؛ آکیو تویودا، مدیرعامل شرکت تویوتا؛ لری پیج، از بنیانگذاران و مدیرعامل شرکت گوگل؛ وارن بافت، رئیس و مدیرعامل شرکت برکشایر هث وی؛ ریچارد آندرسون، مدیرعامل شرکت دلتا ایرلاینز؛ مارک پارکر، مدیرعامل شرکت نایک؛ آجای بانگا، مدیرعامل شرکت مسترکارت؛ و ... از جمله صدرنشینان این فهرست هستند. البته هستند مدیرانی توانمند و کارآفرینانی مدیر و مدبر در کشور خودمان که الگویی قابل اتکا در عرصه مدیریت به شمار میروند.
درست است که شاید برخی از روی بخت و اقبال و یا برای مثال وارث کسبوکاری خانوادگی شده و به صندلی مدیریت تکیه زده باشند و شایستگیهای لازم برای مدیریت و رهبری را نداشته باشند، اما غالب مدیران بهواسطه کوششها و سرسختیهای تحسینبرانگیزشان به این جایگاه دست یافتهاند. البته نگفته پیداست که بسیاری از مدیران بویژه مدیران ایرانی، بدون فراگیری مهارتهای لازم و آموزش و یادگیری مناسب در عرصه مدیریت و بدون داشتن آگاهی و تجارب لازم از آنچه باید انجام دهند، وارد محیط کسب وکار و فضای پرچالش آن ميشوند. البته تواناییهای فوقالعاده و عملکرد عالی کارکنان نیز متضمن تبدیل شدن ایشان به مدیرانی برجسته و اثرگذار نیست و نباید آموزش مهارتهای مدیریتی در هر مرحلهای نادیده گرفته شود.
تبدیل شدن به مدیری خوب و اثرگذار مستلزم رعایت نکاتی چند و عزمی جزم است. به این فکر کنیم که چگونه میتوانیم مدیری استثنایی بوده و به حداکثر ظرفیت خود دست یابیم. در ادامه نکاتی ساده را مرور میکنم.
ده توصیه نگارنده برای مدیریت خوب:
1. مدیران خوب با واژهای بهنام مشکل غریبه هستند
یکی از اهداف اصلی مدیران حل مسئله است نه مشکل. مشکل در واقع، مسئلهاي است که مرز و حدود علل و سرچشمههای آن براي ما مشخص نيست. لذا زمانیکه اطلاعات، دانستهها و آگاهي مدیران از عوامل ايجاد کننده يک مسئله کافي نباشد، با مشکل مواجه میشوند. مسئله يک گام از مشکل جلوتر است. مدیران خوب میدانند که مساله گامی فراتر از مشکل است، آنها بهعلاوه ريشههاي موضوعات را میدانند و بههمین دلیل با مساله روبرو هستند نه مشکل. پس مشکلات حل نميشوند مگر آنکه ابتدا به مسئله تبديل شوند. مدیران خوب در سطوح مختلف تصمیمگیری عملکردی سریع و سنجیده دارند و هرگاه در حین انجام کاری به مسالهای برخورد میکنند، بهجای نگرانی و دلسردی بهدنبال راه حل میروند.
2. مدیران خوب افکاری فعال دارند
مدیریت بهنوعی علم تغییر محسوب میشود ولی ایجاد تغییرات شگفتانگیز مستلزم آن است که افکار ذهنی خود را تبدیل به گامهای فعال به سمت دستیابی به اهدافمان شکل دهیم. پس کليد موفقيت عمل کردن است. مدیران دارای تفکر اجرایی ، عملگرا ، پیرو کار تیمی ، تمام کننده کار و هماهنگ هستند. آنگونه که دیل کارنگی نیز تاکید دارد، « هیچگاه نباید تعلل کرد چرا که زمان هیچگاه کاملا مناسب نخواهد شد. پس، از جایی که هستیم و با هر ابزاری که داریم باید کارمان را شروع کنیم». آنگونه که در کتاب چهل گفتار پیرامون ارتقای مهارتهای شخصی میخوانیم؛ یک برنامهریزی با جزئیات کامل، توصیه مناسبی برای بنگاههای کوچک و متوسط نیست. شرایط و فضای کسب و کار به شدت متلاطم است ، و نمیتوان با استناد به برنامههای بلند مدت به ادارهی یک بنگاه اقتصادی امیداور بود . در واقع، هیچ کارآفرین و مدیر موفقی را سراغ نداریم که نتیجهی امروزش کاملا منطبق با طرح کسب وکار دیروز او بوده باشد.
پس مدیران و کارکنان خوب و شایسته، زمان اندکی را صرف برنامهریزی کرده و بیشتر به عمل پرداخته و تفکر اجرایی دارند. افراد دارای تفکر اجرایی ، عملگرا ، پیرو کار تیمی ، تمام کننده کار و هماهنگ هستند. البته برنامهریزی از ملزومات مدیریت منسجم است و موجب وسعت یافتن دید و پیوند خوردن گذشته و حال و آینده میگردد و به منزلهی پلی در زمان است ، اما اجرا، کلید موفقیت به شمار میرود. انسانهای اجرایی به مراتب به پیشرفتهای بیشتری به نسبت متفکران و نوابغ ذهنی دست میبایند. علاوه بر این، شم فرصتیابی و غنیمت شمردن فرصتها و تلفیق آن با ذهنیت اقدامگرا، زمینهساز ایجاد تغییرات بسیارمثبت درآینده خواهد بود.
3. مدیران خوب دوراندیشند
مدیران خوب با دوراندیشی و آیندهنگری، همواره چشماندازی از آینده و بویژه آیندهی علم مدیریت را ترسیم میکنند. ایشان فرصتها را یافته و تهدیدات را چاره میکنند. در دهه اخیر شاهد تحولات بسیاری در عرصههای مختلف تجاری، سیاسی، اقتصادی، فناوری و اجتماعی بودهایم و ماشین توقفناپذیر تغییر در عصرآینده نیز با شتابی قابل توجه به پیش خواهد رفت و رهبران کسبوکار را با چالشهای تازهای مواجه خواهد ساخت. هرچند که تغییرات بیمحابا و با سرعت بسیار رخ میدهند. اما میتوان با قوه دوراندیشی و آیندهنگری شرایط را به گونهای کنترل کرده و زمام امور را بدست گرفت.
در واقع، زمانی که انتظار رخ دادن تحولی را نداریم، تغییر میتواند یک تهدید بالقوه باشد و این مهم ضرورت دوراندیشی و انعطافپذیری سازمانها و مدیران آنها را خاطرنشان میسازد. اما در مقابل، چنانچه تغییر را به عنوان فرصتی برای بهبود وضعیت، پیادهسازی ایدهها و داشتن دنیایی بهتر در نظر گیریم، آنگاه تغییر به عنوان فرصتی مساعد برای رشد و بالندگی خواهد بود.
مدیران خوب برای حل مشکلات احتمالی دوراندیش بوده و مطمئن هستند که با در نظر داشتن چند راهکار تخصصی و آیندهاندیشانه، هرگز در موارد اضطراری غافلگیر نخواهند شد.
4. مدیران خوب اهل تمرکز، تخصص و تفویض هوشمندانه اختیارات خود هستند
مدیران خوب به این جمله آنتونی رابینز اعتقادی راسخ داشته و به آن عمل میکنند، «اگر ما همه منابع خود را برای کسب تبحر در یک زمینه خاص متمرکز کنیم به قدرت عظیمی دست پیدا می کنیم.» تمركز؛ تخصص و هوشمندی یکی از شروط سبقت از رقیبان در عرصه تجارت و پیشرفت در امر مدیریت است. انتخاب قلمروی فعالیت در کسبوکار، به عوامل بسیاری از جمله عوامل محیطی، نیاز مصرفکنندگان و از آن مهمتر علایق و تخصص افراد بستگی دارد. تمرکز در کسبوکار و تخصص یافتن درآن زمینه، از جمله ملزومات موفقیت در کسبوکار است. ما نه توانایی آن را داریم و نه لزومی دارد که در مورد هر مسالهای وارد شده و خود را آماده نبرد با آن کنیم چرا که اینکار نتیجهای جز فرسودگی زودرس در پی نخواهد داشت. بنابراین باید توجه و تلاشمان را در حوزههایی متمرکز کنیم که بیشترین تأثیرگذاری را در آنها خواهیم داشت. در دیگر موارد مدیران باید روش تفویض اختیار را بیاموزند و به شایستگان تیم خود این توانایی و قدرت را بدهند که خودشان تصمیم بگیرند و خودشان وارد میدان نبرد شوند. مدیر بودن به این معنی نیست که برای حل هر مسالهای خود عهدهدار آن شویم. بلکه اعضای یک تیم نیزمیتوانند به شرط پشتیبانی و دریافت آموزش های لازم، مسائل را در جهت منافع سازمان حل کنند.
5. مدیران خوب اهدافی منطقی و واقعگرایانه تعیین میکنند
به این جمله دیل کارنگی دقت کنیم: «دنیا عادت دارد برای کسی که نوع انجام کارهایش نشان میدهد که میداند به کجا میرود، و هدفش چیست؟ جا باز کند.» در واقع باید در زندگی مثل یک تمبر باشیم، به یک هدف چسبیده و آن را به مقصد برسانیم. مدیران بلندپرواز قصد دارند تا به دستاوردهای زیادی برسند، اما غالباً بار این کار سنگینتر از آن است که به تنهایی قابلحمل باشد. هرچند که تفویض و انتقال اختیارات امری پذیرفته است، اما مستبدانه منتقل کردن کار به ردههای پایینتر این اضافهبار بر دوش مدیریت را نمیکاهد؛ بلکه احتمال آن بیشتر است که منجر به هرجومرج و درماندگی شود. شما رئیس شدید تا جریان کار را مدیریت کنید، پس دقیقاً همین کار را کنید. تیم خود را ارزیابی کنید و حجم کاری را به شکلی تعیین کنید که قابل مدیریت باشد. تعدادی هدف منطقی تعیین کنید، به طور مشخصی آنها را تفهیم کنید و تیم را در جهت رسیدن به آنها هدایت کنید تا به پیروزی و اعتمادبهنفس دست پیدا کنند. آن گاه میتوانید برای سال بعد اهداف را بالاتر در نظر بگیرید.
6. مدیران خوب رهبری میکنند
مدیران توانمند خط تولید کارکنانی هستند که من به آنها دانشمندسرباز میگویم. افرادی که ایده ساز و تصمیمساز بوده و مدیران را در اجرا یاری میکنند. مدیران خوب همچون رهبرانی توانمند، الهامبخش پیروان خود در راه تعالی هستند و به ایشان میآموزند که «خوب، دشمن عالی» است. مدیریت یعنی پرورش و توسعه، توفیق، مسئولیتپذیری و اجرا، رهبری یعنی تأثیرگذاری، هدایت در یک مسیر و زمینه، اقدام و ایدهپردازی. تفاوت میان این دو اساسی است، و مدیران خوب این مهم را درک میکنند. مدیران با خصوصیات رهبران، توانایی مدیریت بر دلهای کارکنان خود را دارا بوده و در عین جدیت و قاطعیت مثالزدنی، ارتباطی موفق با کارکنان داشته و کارکنان برخوردهای اصلاحی ایشان را پدرمآبانه و دلسوازنه میدانند.
7. مدیران خوب همیشه یک سوزن به خود و یک جوالدوز به دیگری میزنند
مدیران خوب، پاسخگوی فعالیتها و اقدامات خود و کارکنانشان هستند، نه اینكه خود را تافته جدابافته از مجموعه تحت امر بدانند. مدیریت آغاز مسیری پرمسئولیت و خطیر است. هرچند که مدیران از استقلال و آزادی عمل بیشتری برخوردارند، اما این آزادی عمل تنها یک معنا دارد و آن مسئولیت بیشتر است. مدیران خوب در وهله نخست عملکرد خود را در بوته آزمایش میگذارند و میدانند که یکی از بزرگترین مسئولیتهای ایشان این است که نقاط ضعف خود را شناسایی و با رفع آگاهانه آنها خود را رشد دهند. این مهم، در نهایت به سود کل تیم تمام میشود و اسباب انگیزش کارکنان تحت امر را نیز فراهم میسازد. بسیاری از مدیران تنها نیمه خالی لیوان را دیده و زمان زیادی را صرف توجه به اشتباهات کوچک زیردستان خود میکنند، حال آنکه باید توازنی منطقی میان تنبیه و تشویق برقرار ساخت. عدم وجود توازن میان تشویق و تنبیه، موجب میشود که بهرهوری افزایش نیافته و عملکرد فردی کارکنان به خوبی شکوفا نشود. بنابراین ویژگی دیگر مدیران خوب، قدرت آنها در مثبتاندیشی، پرورش و بسط نقاط قوت و رفع نقاط ضعف خود و افراد تحت امرشان است.
8. مدیران خوب راه و رسم مشترینوازی با مشتریان درونسازمانی را میدانند
بارها گفته و نوشتهام که ثمره خشنودی کارکنان، خشنودی مشتریان است و نقش مدیران در ایجاد و بسط شادی بهرهور در کارکنان یا به عبارت زیباتر مشتریان درون سازمانی، مهم و تاثیرگذار است. کار، ابزاری برای دستیابی به اهداف مطلوب است. تامین نیازهای فردی و نیز احساس سربلندی و عزت نفس، یکی از این اهداف است که مدیران شایسته باید در بهبود آنها و ایجاد توازن در آن کمک کنند. پس در قدردانی و تمجید بجا از کارکنان خود و توجه به رفاه فردی آنها سخاوت به خرج دهیم.
9. مدیران خوب جامعیتنگری در تمام امور را مدنظر داشته و بکار میگیرند
نداشتن جامعیت نگری در پندار، گفتار، و کردار سازمانی یکی از آفات مدیریت است. میدانیم که بزرگترین اختراع بشریت ایجاد سازمان و بزرگترین دستاورد علوم جامعیت نگری است. جامعیت نگری عبارت از نگرش سیستمی و دیدن همه اجزاء باهم و درک رابطه مودجود میان اجزاء است.
جامعیت نگری علاوه بر اهداف کوتاه مدت، اهداف بلند مدت را نیز شامل می شود؛ در واقع اهداف کوتاه مدت ایستگاههایی هستند برای رسیدن به اهداف بلند مدت. برای جامه عمل پوشاندن به اهداف مدیریتی باید منحصر بفرد عمل کنیم و نگرش جامعیت نگری داشته باشیم. این نگرش سبب میشود برند شخصی ما در قامت یک مدیر مشهور مقبول شود، یعنی هم شهرت داشته باشیم و هم کارکنان درونسازمانی و برونسازمانی واقعاً با روح و جان شان ما را قبول داشته باشند. لذا باید در کسب و کارمان دنبال منحصر بفرد بودن باشیم و نگرش سیستمی در تمام رفتارهای سازمان با جامعیت نگری دنبال شود.
10. مدیران خوب عالم عامل عاشق هستند
یکی از تعاریفی که میتوان برای برندها و بهویژه برندهای شخصی در عالم تجارت آورد، مقبولیت و محبوبیت در اذهان مخاطبان است. مدیران خوب باید در پندار، گفتار و کردار خود نشان دهند که به مصداق شعر زیر که کموبیش در کتابهایم به آن برخوردهاید؛ انسانهایی شیفته خدمت و عالم، عامل عاشق هستند:
گر بخواهید در این یکدم عمر
نیک جویای حقایق باشید
و به چشم همه نیکان جهان
بس برازنده و لایق باشید
هدفی ناب بیابید و در راه وصال
عالم عامل عاشق باشید
مدیران خوب باید یک عالمِ عاملِ عاشق باشند"؛ به نظر من همه چیز در این سه واژه نهفته است؛ عالم بودن یعنی همیشه خودمان را میوه کال بدانیم و بدانیم که یادگیری حدِ نهایت ندارد، عامل بودن یعنی اگر یک کتابخانه سیار باشیم، هیچ فایدهای ندارد، باید انسانی باشیم که بتوانیم دانستههایمان را در مرحله عمل پیاده کنیم.