برترین تصمیم ها در مشهورترین برندها (قسمت اول)
این عنوان اولین کتابی است که در سال 94 خواندم.اولین نکته ای که توجهم را برای مطالعه جلب کرد،اسم جیمز کالینز نویسنده کتاب از خوب به عالی بود که برای این کتاب هم مقدمه ای نوشته اند. کتاب زیر نظر ورنه هارنیش و توسط جمعی از اساتید بزرگ حوزه مدیریت از جمله کاپلان نوشته شده است و رامین سمیع زاده مترجم آن هستند که علاوه بر ترجمه عالی مقدمه مترجم هم خواندنی است.
در پشت جلد کتاب آمده است:
اپل،سامسونگ،اینتل،ای بی ام،مایکروسافت، اچ پی، تاتا و فورد. نقطه اشتراک تمام این شرکتها چیست؟
هرکدام از آنها در برهه ای از زمان تصمیمی گرفته اند که نه تنها مسیر یک شرکت که گاهی سرنوشت یک صنعت و یا یک کشور را تغییر داده اند.
هیأت مدیره اپل بعد از ده سال استیو جابز را بر می گرداند ولو اینکه خودشان باید بروند. هنری فورد برخلاف جریان و نظر بازار ، حقوق کارگران را دو برابر می کند و با همین ترفند تولیدش هم دو برابر می شود.
لوگر سنتر که برای تفکیک ای بی ام آمده بود با گوش دادن به نیاز مشتری آن را دوباره به جایگاه خود بر می گرداند. اندی گروو برای قطعه ای ناشناخته از کامپیوتر به حدی خوب بازاریابی می کند که الان «درون آن اینتل است» از خود کامپیوترها معروفتر است.
سامسونگ برای تفریح و استراحت یک ساله به کارمندان خود حقوق پرداخت می کند...
این کتاب داستان تصمیم شرکتها و مدیرانی است که برخلاف جریان آب شنا کرده اند.
سبک نگارش کتاب روزنامه نگارانه است و فصول آن مستقل از هم هستند. بنابراین می توانید آنها را به ترتیبی که دوست دارید بخوانید. اگرچه بعد از خواندن یک فصل می توانید ارتباط ظریف و در عین حال مشخصی بین همه تصمیم گیری ها تشخیص دهید.
در این یادداشت چند برداشت از کتاب را آورده ام.
1-ترکیب هزاران تصمیم است که منجر به عظمت می شود با این حال به نظر می رسد که چند تصمیم بیشتر نیستند که یک سروگردن بالاتر از بقیه هستند.
2-انتخاب بهترین تصمیمات تجاری البته بیشتر هنر است تا علم.
3-جیم کالینز میگوید: ما اکثرا فکر می کنیم که تصمیم گیری ها بیشتر درباره چه چیزی هستند ولی وقتی من به یادداشت های تحقیقاتی ام یا متن مصاحبه هایی که با مدیران مختلف کرده ام نگاه می کنم.بزرگترین تصمیمات چه چیزی نبوده است، بلکه چه کسی بوده است. آنها کسانی بودند که درباره افراد تصمیم گیری می کردند.
4-ذات جهان بر غیرقطعی و نامعلوم بودن آن است .تصمیم گیری ها، درباره آینده و نقش شما در آن است درصورتی که آینده نامعلوم است. پس شاه کلید شما برای غلبه بر این تردید چیست؟ داشتن افراد درست در کنار خود.
5-البته شما وقتی بهترین افراد را در مدیریت های مختلف هم داشته باشید باز هم باید تصمیم گیری کنید. تصمیمات بزرگ با افراد بزرگی شرو ع می شوند که بتوانند یک عبارت ساده را بگویند"من نمیدانم"
در حقیقت تنها کاری که این دسته از مدیران انجام می دهند صداقت است.
6-برای ایجاد جوی که در آن ایده ها به راحتی منتقل شوند، شمای مدیر باید به این آگاهی برسید که موقعیت شما یا شخصیت شما ،خود می تواند مانعی برای رسیدن بهترین اطلاعات به شما شود.
7- جیم کالینز میگوید: من سعی کردم آنچه بهعنوان "نسبت سوال به واقعیت" اسم میبرم را افزایش دهم. من این نکته را از رهبرانی که در کتاب خوب به عالی مورد مطالعه قرار میدادیم یاد گرفتم. سیاست من این بود که افرادی از گروه که میتوانستند اشکالی در نحوه فکر کردن من پیدا کنند را به شدت تشویق کنم.
8- تصمیمگیری ربطی به اجماع و رضایت و موافقت عمومی ندارد. تصمیمگیری به تضاد وابسته است و کلید آن در همین است. آنچه ما در شرکتهایی که تصمیم های خوبی می گیرند متوجه میشویم، آن است که بحث در آنها واقعی است. و در انتها رهبر، تصمیم آخر را می گیرد. تضاد و مباحثه است کخ منجر به یک تصمیمگیری مدیریتی می شود.
9- رسیدن به این نقطه بر اساس انتخاب افراد درست میسر است. آنهایی که برای رسیدن به بهترین جوابها بحث می کنند ولی بعد می توانند اختلاف نظرهایشان را کنار بگذارند و برای رساندن شرکت به موفقیت با هم کار کنند.
10 – عالی بودن با یک محرک درونی شروع می شود. پس اولین سوال آن است که چه چیزی از درون به ما انرژی میدهد. دومین سوال آن است که واقعیت در مورد جهان خارج چیست؟ مخصوصا واقعیت پیرامون نحوه کارکرد آن و نحوه تغییرات آن چیست؟
و سوال سوم آن است که وقتی انرژی درونمان را با واقعیت بیرونی مطابقت می دهیم، حقیقت درباره آنچه که ما بالقوه بهتر از هر کس دیگری به صورت مشخص می توانیم به جهان بیرونی کمک کنیم چیست؟
11- هر تصمیمی هرچقدر هم بزرگ، فقط بخش کوچکی از نتیجه نهایی است. تصمیمگیریهای بزرگ تاثیرات خیلی زیادی ندارند، برآیند تصمیم ما اهمیت دارد.
12- یکی دیگر از عواملی که در تصمیم گیری موثر است، بحث روانی است. باور اینکه تقدیر زندگی در دست خود شما است یا خارج از اراده و تصمیمتان! اینکه فارغ از هر اتفاقی که در زندگیتان می افتد شما مسئول خروجیهای زندگیتان هستید.
13- شانس در هر حال می تواند یک عامل باشد. ولی تحقیقات ما در مجموع نشان می دهد که عوامل اصلی بیشتر وابسته به درون شما هستند تا بیرون شما.
سوال این نیست که جهان چه بر سر شما میآورد، بلکه این است که شما چه اثری بر جهان می گذارید. تصمیمگیری نهایتا یک هنر خلاقانه است.
14- پشت تمام تصمیمهای بزرگ، ترکیبی از زمانبندی مناسب و خوش شانسی است.
15- آنچه بازگشت استیو جابز را تا این حد موفقیتآمیز کرد، هماهنگی فوقالعاده رهبری او با فرهنگ شرکتی بود که خود آن را تاسیس کرده بود. کارمندان و مشتری ها، عاشق جابز بودند. چون نماینده استعداد، نمایشگری و غروری بود که باعث میشد همه دوباره نسبت به اپل هیجانزده شوند.
ادامه این یادداشت را در روزهای آتی میخوانیم.