16- تصمیم‌های مهم کسب و کار هم در خود دارای یک پارادوکس هستند. تصمیماتی که یک شرکت را به سرانجام مثبت یا منفی می‌رساند گاهی از سر  ناچاری گرفته می‌شود. چرا؟ چون هیچ‌کس نمی‌تواند ایده بهتری ارائه دهد.

17- شرکتهای واقعا عالی، هدفی دارند که ورای خود محصول است. برای ساختن برند قوی به‌عنوان بهترین خدماتی که یک مشتری می تواند کسب کند، ما می‌بایست مطمئن شویم که خدمات به مشتری برای کل شرکت باشد، نه بخشی از آن.

18- سامسونگ مدیران بازنشسته را به کشورها، شرکتها  و پروژه های مختلف در اقصی نقاط دنیا می‌فرستد. این جهانگردان فرصت‌های بی‌شماری را برای کشور خود ایجاد می‌کنند. تعبیر درست «محلی فکر کن، جهانی عمل کن»، این متخصصین منطقه ای هستند. چیزی که جالب توجه است آن است که مردمی که تا این حد در فرهنگ خود غرق بوده‌اند و حتی هیچ زبانی به جز کره ای متوجه نمی شوند، به این نتیجه رسیده‌اند که باید با چنین سرمایه‌گذاری با بقیه دنیا تعامل کنند. بدون شک، این مهم‌ترین تلاش شرکت برای جهانی شدن بوده است.

19-رکود و انزوا متداول ترین و مهلک‌ترین دلایلی است که باعث پوسیدن یک سازمان می‌شوند.

20- استاندارد طلایی در مدیریت بحران این تصویر ساده است: «کار درست را انجام بده و شفاف».

21- رئیس هیئت مدیره جانسون‌اند‌جانسون:

ما باور داریم که مسئولیت اول ما به دکترها، پرستارها و مریض‌هاست. به پدرها و مادرها و به تمام آنهایی که محصولات و خدمات ما را استفاده می‌کنند. سهام داران اولویت آخر هستند.

22-  اینتل با صفاتی مثل «ایمنی»، «قابل اطمینان‌بودن» و «کیفیت« می‌تواند مشتریان را به سمت خود بکشاند. اما آنچه باعث شده که اینتل سال ها بعد از ورود به دنیای فناوری‌های پیشرفته از رقبایش متفاوت شود، یک بیضی ناتمام و یک ملودی ساده است (منظور تبلیغات برای مصرف‌کننده است)

کارتر، معاون فنی اینتل می‌گوید، مشکل این بود که مصرف کنندگان نهایی اطلاعی از فرق محصولات ما با یکدیگر ندارند و ما این فرق را به آنان نشان دادیم.

23- جک ولش می گوید:

«نمی توان ادعای بهترین شرکت جهان را داشت و از بلوک سیمانی استفاده کرد. حتما باید یک نماد عالی و زیبا از برتری نسبت به رقبا داشت. ما در حال کوچک‌کردن شرکت بودیم و من به جایی احتیاج داشتم تا کارمندان در آن جمع شوند و خبرها را مستقیم از نفر اصلی بشنوند. من از مرکز آموزش کروتوویل به عنوان ابزازری برای انتقال و آموزش ارزش ها، چشم‌انداز، و ماموریت شرکت استفاده می‌کردم. اینکه چه سمتی می‌رویم و چرا؟

 

24- چند سوال جک ولش از دانشجویان مرکز کروتونویل:

بزرگ‌ترین دل‌نگرانی‌هایی که در کار هر روزه با آن مواجه می‌شوید چه هستند؟

چه چیز کارتان در جنرال الکتریک را دوست ندارید و مایل هستید که عوض شود؟

اگر فردا به عنوان مدیرعامل جنرال‌الکرتیک منصوب شوید چه می‌کنید؟

 

25- ولش از پویایی آزاد کننده کروتونویل- صراحت – قابلیت – حساسیت – برای برگزاری نشست‌های کاری جهت تصمیم‌گیری سریع در بخش‌های مختلف شرکت استفاده می‌کرد. «پرورش‌دادن» و «گوش‌ کردن» بجای «موعظه» و «کنترل»؛ کلمات کلیدی این جلسات بود.

26-   آمدن به کروتونویل، ورای یک سفر آموزشی است. یک زیارت کاری است. برای بسیاری، این سفر نقطه عطف کار ایشان است.

اثربخشی فرهنگ کروتونویل، ورای شرکت جنرال‌الکتریک بوده است.

27- بیشتر شرکت‌ها، ساختاری دانشگاهی دارند. مایکروسافت، هم استثناء نیست. عمده‌ترین محصولات آن حاصل کار تیمی بوده است. ولی هسته اصلی شرکت همیشه به تنهایی توسط گیتس اداره می‌شد و ایده زیرکانه و در عین‌حال غیرعادی «هفته تفکر» بود که به او اجازه می‌داد تا آینده مایکرسافت را تفکر، تامل، و سپس برنامه‌ریزی کند.

28- کاپلان در مورد بیل گیتس می گوید:

«تصوری که از گیتس وجود دارد، یک مدیر نسبتا بی‌رحم است. کسی که اطلاعات برایش مهم است. نسبت به نارکارآمدی انعطاف‌پذیر است و بی‌نهایت رقابت جو است. با این حال او بعد دیگری نیز دارد و بر اساس آن برای دانش احترام زیادی قائل است. علاوه بر مدیرعامل گیتس، او می تواند استاد گیتس هم باشد. چرا که او کسی است که می داند که چه چیز را نمی‌داند و بنابراین سعی می‌کند در آنچه نمی‌داند خبره شود.»

29- بیل گیتس می‌گوید:

«مدیریت یک شرکت چابک و پویا کار ساده‌ای نیست. هر روز در حال استخدام هستید، باید مرتب با مشتری بیرون شرکت ملاقات کنید و باید گزارش‌های سه ماهه را برای سهام‌داران آماده کنید. در عین حال لازم است تا وقتی را برای به‌روز شدن نسبت به دانشی که هم داخل شرکت و هم بیرون آن توسط آدم‌های باهوش‌ تولید می‌شود، گذاشت.

این اتفاق در داخل شرکت نمی توانست بیفتد. در شش روز هفته تفکر، من هیچ‌کاری جز خواندن، خوابیدن، و خوردن انجام نمی‌دادم».

30- یادداشت «موج های جزر و مدی اینترنت» به مدیران اجرایی مایکروسافت در 26 مه 1995 بهترین مثال از جرقه ای است که" هفته تفکر"  زده است. این یادداشت الهام گرفته شده از مقالات مختلفی بود که کارمندان برایش فرستاده بودند. با این حال این گیتس بود که به جای برگها یا درختان، جنگل را دید. «فرصتی برای چالش»، در آن یادداشت او تهدیدات و فرصت‌های اینترنت را به تصویر کشید. او اعلام کرد که اینترنت مهم‌ترین و تنها پیشرفتی است که از زمان ارائه کامپیوترهای شخصی آی‌بی‌ام در سال 1981 اتفاق افتاده است.