هفت درسی که باید به آیندهسازان کار و کسب بیاموزیم
در اصل هوش هیجانی به توانایی افراد در شناخت و کنترل احساسات شخصی خود و دیگران و همچنین استفاده از این توانایی برای تصمیم گیری بهتر، تفکر خلاقانه، انگیزه بخشیدن به خود و دیگران، لذت بردن از سلامتی و روابط بهتر و زندگی شادتر، گفته میشود. پس اگر عواطف شخصی و احساسات مثبت و منفی خود و دیگران را بخوبی بشناسیم و کنترل خشم و شادی و به طور کلی عواطف خود را با توجه به موقعیتهای مختلف در دست داشته و بخوبی بتوانیم با دیگران ارتباط برقرار کنیم، مسلم آدم باهوشتری هستیم.
متخصصان بر اهمیت بهره هوش هیجانی و نقش آن در بویژه کمک به کودکان برای افزایش سطح اعتماد به نفس و مسوولیت پذیری و نهایتا تبدیل شدن آنها به بزرگسالانی که بتوانند با مهارت با دیگر افراد جامعه ارتباط برقرار کنند تاکید می کنند. درواقع، تحقیقات نشان می دهد که هوش هیجانی، بهترین پیشگوی دست آوردهای آینده کودک و عیاری برای موفقیت او بویژه در زمینه کار و کسب است. هوش هیجانی موضوعی مهم در کار و کسب است، در اصل هوش هیجانی می تواند شکل تکامل یافته ای از توجه به انسان در سازمان ها باشد و ابزاری نوین و شایسته در دستان مدیران تجاری و تئوریسین های بازار برای هدایت افراد درون سازمان و مشتریان برون سازمان و تامین رضایت آنها.
در مجموع، همه ما دوست داریم فرزندانی شاد و موفق تربیت کنیم، که تحقق این خواسته منوط به رعایت مواردی است که در ادامه بررسی میشوند:
گام اول: برای شاد و موفق بودن، کودکان باید روابط خوبی برقرار کنند.
گام دوم: برای توسعه این روابط آنها به ارتقای هوش هیجانی خود نیاز دارند.
گام سوم: برای پرورش هوش هیجانی، لازم است که والدین و دیگر مربیان کودک رفتار خوب در روابط را در کودکان مدلسازی کنند و به نوعی خود الگوی اول ایشان در شبیه سازی رفتارهای مثبت باشند.
تكنیك هایی وجود دارند كه "هدایت عاطفی" نامیده می شوند و در واقع یك دستورالعمل گام به گام است كه شما می توانید با استفاده از آن به كودك خود آموزش دهید.این تکنیک های ساده می تواند به پرورش کودکان باهوش از لحاظ عاطفی کمک کند:
1.به کودک خود توجه کردن را بیاموزیم
روابط شکلی پویا دارند. آنها از تعداد بیشماری تعاملات و تماسهای خرد تشکیل شدهاند. جولی و جان گاتهام دو زوج روانشناس متخصص در این حوزه، از این تماسها با عنوان خرده-رفتار یاد میکنند که نیازمند توجه هستند.
ما از کسانی که دوستشان داریم، انتظار توجه و ابراز علاقه نسبت به گفتههایمان داریم. که این مهم با گوش دادن فعال و همدلانه حاصل میشود. کودکان این رفتار را با مشاهده والدین خود کسب میکنند. بعلاوه، هنگامی كه كودك از احساسات خودش برای شما می گوید با دقت به حرفهای او گوش بدهید سپس همه آنچه را با شما در میان گذاشته است مجددا برایش بازگو كنید، كودك شما باید بفهمد كه همه افراد اینگونه احساسات را تجربه می كنند و نهایتا هم از این مرحله عبور می كنند. مثلا اگر کودک بزرگتان به فرزند کوچکتر حسادت میورزد، کافی است احساس او را تایید (با گفتن عباراتی نظیر آنکه خواهر کوچولوی تو نیاز به مراقبت بیشتری داشت و مادر وقت بیشتری برای او گذاشت) و بعد تجربههای زندگی کودکی خود را با او در میان بگذارید تا کودک در دنیای احساسات، خود را تنها نپندارد.
احساسات کودک خود را باارزش شمرده و آنها را تایید کنید. بطور مثال بیان عبارتی مثل "مدرسه ترس ندارد" کمکی به کودک شما نمیکند، بلکه باید به او كمك كنید تا بفهمد كه داشتن احساسات منفی پیرامون یك چیز طبیعی است. اما اگر به او بگویید كه واكنشهایش بی مورد هستند، او درون خود نیاز به سرکوب احساسات خود را درک میکند. لذا اگر کودک توجه کردن را از رفتار والدین خود بیاموزد، او نیز در آینده حتی میتواند از کجخلقیها و احساسات منفی دیگران بعنوان ابزاری اموزشی بهرهگیری کند و نیز با توجه فعال روابطی سازنده با دیگران برقرار کند. اما در مقابل والدینی که الگوهای صحیح تربیتی نداشته و بجای ایجاد یک جو امن عاطفی که کودک فرصت ابراز احساسات خود را داشته باشد، موضعی مستبدانه و توام با تنبیه اتخاذ و به احساسات و نیازهای کودکان توجه نمیکنند؛ مانع پرورش هوش هیجانی در کودکانشان میشوند.
2.کودک باید طریقه درک و نامگذاری احساسات خود را داشته و جرئت ابراز آن را داشته باشد
دایره لغات کودکان محدود است. لذا محققان، افزودن نام احساسات مختلف به خزانه لغت کودکان را از راههای افزایش هوش هیجانی میدانند. مثلا اگر او به خاطر اينكه از مدرسه هراس دارد احساس یاس میکند، شما مي توانيد بگوييد: «احساس مي كني میترسی و کمی هیجان داری؟». اینگونه کودک یاد میگیرد با سهولت بیشتری احساسات خود را بیان کند.
هنگامی که با کودکتان، کتابی را می خوانید یا فیلمی را تماشا می کنید، از او، در مورد اتفاقاتی که در کتاب رخ داده و شخصیت ها، بپرسید و درباره چیستی و چرایی این احساسات با او گفتگو کنید.
بعلاوه کودک باید مهارت جرئت ورزی و ابراز بی کم و کاست احساسات خود را بیاموزد و این توانایی را کسب کند که به عنوان مثال به ما بگوید : این حرفی که الان زدی ، باعث عصبانیت من شده است، تا بعدا رفتار پرخاشگرانهای از او سر نزند. به یاد داشته باشیم آیندهسازان ما نیاز دارند زبانی بلد باشند که با آن بتوانند احساساتشان را به دیگران منتقل کنند.
3.تاب آوری را به او بیاموزیم
موقعیتهای منفی، زمانی که اجازه میدهیم عواطف منفی گسترش یابند، تشدید و دامنهدار میشوند. از این رو هدف آن است که کنترل احساسات خود را حتی زمانی که اختیار شرایط را در دست نداریم، حفظ کنیم و دیگران را از تبعات آن مصون داریم. ما نمیتوانیم بر همه مسایلی که سر راهمان قرار میگیرد کنترل داشته باشیم، ولی در کنترل مطلق واکنشهای خود به آنها هستیم . لذا کودک باید چگونگی واکنش صحیح را بیاموزد. درواقع، یادگیری تحت استرس بودن بدون آنکه این فشار را متوجه عزیزان خود نیز بداریم، یک مهارت ارتباطی ارزشمند است که باید از کودکی آموخته شود. تاب آوری ، در حقیقت فرایند زندگی است . فرایندی که در آن ، هر کس می تواند بر تنش ها و رویدادهای ناگوار غلبه کند و این رفتاری اکتسابی است. ما باید به کودک خود اجازه دهیم احساسات ناشی از تصمیمات خود را تجربه کند و نیز اصراری بر تلقین احساس خود به آنها نداشته باشیم. مثلا اگر ما به دنبال ناکامی کودکمان غمگین شویم ؛ احساس شکست را به کودکمان منتقل کرده ایم. اما اگر کودک خود به شخصه حوادث متنوع را تجربه و در موقعیت های مختلف قرار گیرد، بطور خودکار تاب آور خواهد شد. کودک باید به این نکته دست یابد که بحران امروز، خاطره جالبی برای فردا خواهد بود. این مهم در پرورش مدیران مستعدْ مورد توجه جدی است چرا که توانایی مدیریت بحران و تاب آوری از خصوصیتهای کلدی مدیران توانمند است.
4.اصلاح و جبران را به کودک خود بیاموزیم
یکی از مهارت های رفتاری بسیار مهم که آموزش و درونی کردن آن در دوران کودکی از اهمیت خاصی برخوردار است این است که کودکان یاد بگیرند که بعد از اینکه مرتکب خطایی شدند، آن را جبران و خطای خود را اصلاح کنند. البته این کار باید بدون اینکه شخصیت بچه را زیر سوال ببریم یا احساس منفی به کودک منتقل کنیم انجام پذیرد. بطور مثال بیان جملاتی نظیر «تو بچه بدی هستی»، تنها احساس منفی را به کودک منتقل میکند و کافی است این عبارات را به جملاتی نظیر این جایگزین کنیم: «تو بچه خوبی هستی ولی این کارت اشتباه بود و اگر من جای تو بودم، میگفتم ببخشید». بنابراین بخش مهم و تاثیرگذار این آموزش بهصورت غیرمستقیم اتفاق میافتد. بعلاوه یادگیری مشاهدهای سادهترین راه برای آموختن است، و کودک باید بتواند با مشاهده رفتار والدین خود عذرخواهی کردن و به رسمیت شناختن حقوق دیگران را بیاموزد.
البته پشیمانی و جبران کردن، مرحله تکمیلی یک عذرخواهی واقعی و کامل هستند. چرا که کودک ممکن است برحسب عادت و یا ترس از تنبیه بلافاصله عذرخواهی کند. حال آنکه باید برای کودک زمانی تعیین کنیم تا به اشتباهش فکر کند. و همیشه روی این نکته تایید کنیم که تا زمانی که از کارش پشیمان نبوده و درصدد جبران نیست، لازم نیست عذرخواهی کند.
5.به کودک خود بیاموزیم که با صدای رسا از دیگران تمجید کند
تحقیقات "روانکاوی مثبت"، نشان میدهند که انسانهای قدردان به لحاظ اجتماعی سالمتر و فعالتر هستند و توانائی غلبه بر رویدادهای منفی زندگی در آنها، مانند قدرت دوری آنها از حسادت، ناراحتی و خشم و افسردگی بیشتر میگردد. قدردانی بعلاوه یکی از جنبههای رشد است، و والدین با گفتن «متشکرم» به کودک و به یکدیگر، آن را الگو سازی میکنند. لذا تشکر کردن کلامی باید به یک فرهنگ در خانه تبدیل شود. کودک باید به این درک برسد که وقتی تشکر کرده و قدردان باشد، امتیازهای بیشتری دریافت خواهد کرد.