اما آیا تمام سبک های مدیریتی سبک های موفقی هستند و باعث افزایش انگیزه و ارتقاء عملکرد کارکنان می شوند؟
کاش اینطور بود و شاهد حضور مدیرانی در رأس سازمان ها بودیم که می توانستند موجبات خشنودی کارکنان و افزایش درآمد مجموعه خود را فراهم آورند اما در عمل می بینیم که برخی از مدیران فاصله زیادی تا رسیدن به جایگاه یک مدیر موفق دارند.
برای اینکه سعی کنیم چنین سبک هایی را در مدیریت سازمان پیاده نکنیم در اینجا به بررسی سبک های مدیریتی ناکارآمد در سازمان می پردازیم.



سبک واکنشی
تقریباً هر تصمیمی که یک مدیر اتخاذ می کند در دو دسته کلی قرار می گیرد. دسته اول تصمیمات کنشی و دسته دوم تصمیمات واکنشی هستند. برای مثال زمانی که مدیر احتمال می دهد بار مشتری با تأخیر به دستش خواهد رسید این آمادگی را در او ایجاد می کند که شاید در تحویل بار او به دلایلی تأخیر به وجود آید. اما مدیر واکنشی صبر می کند تا مشتری بار را با تأخیر دریافت و نسبت به آن اعتراض کند تا سپس مدیر شروع به عذر خواهی کردن بکند. چنین مدیری همیشه از تغییرات بازار عقب است. 

سبک خوش بینی غیرواقع بینانه 
خوش بینی و پرهیز از منفی بافی یکی از ویژگی های مدیران موفق است اما در مقام یک مدیر خیلی باید مراقب بود که خوش بینی روی تصمیم گیری نهایی تأثیر نگذارد. یک مدیر باید در هنگام تصمیم گیری تمام سناریوهای پیش رو را مورد بررسی قرار دهد و احتمال شکست خوردن را نیز مورد توجه قرار دهد. اگر در زمان تصمیم گیری چشمان خود را به روی اتفاقات ناگوار ببندیم در حقیقت از بخشی از واقعیات بازار فرار کرده ایم. 

سبک ریزکنترل گر
یکی از معیارهای سنجش موفقیت یک مدیر این است که ببینیم نیروهایش چقدر دستورات او را اجرا می کنند. بنابراین کنترل روی نیروها برای حصول اطمینان از اجرا شدن فرامین یکی از وظایف مهم یک مدیر است. با این وجود باید از خود بپرسیم که چرا ما تیمی را گرد هم آورده ایم؟ اگر قرار باشد مدیر در تمام امور دخالت کند و بیش از حد نظارتی عمل کند در بلندمدت باعث بی انگیزگی و خستگی نیروها خواهد شد. 

سبک دور از دسترس
در مقابل سبک قبلی مدیرانی قرار دارند که هیچ وقت در دسترس نیستند. نیروها باید شانس بیاورند تا بتوانند هر از چندگاهی مدیر خود را ببینند و در مورد نیازمندی های کاری خود با او گفت و گو کنند. هرچند در دسترس بودن زیاد یک مدیر هم توصیه نمی شود اما نباید وی طوری در سازمان حضور یابد که کارمندان به این نتیجه برسند که اتفاقاتی که در سازمان می افتند برای او بی اهمیت است.
منبع:dargi.ir