همچون پروانه بال بگشا و چون زنبوری نیش بزن: درسهای موفقیت از محمدعلی کلی
محمدعلی کلی در آغاز سال 1942 میلادی چشم به جهان گشود، او از مشهورترین مشتزنان سنگینوزن جهان است. محمدعلی زندگی حرفه ای خود را مدیون اولین استاد خود بود. مشتزن شدن محمدعلی، خود ماجرایی شنیدنی دارد. محمدعلی 12 ساله پس از آنکه دوچرخهاش به سرقت رفت به جای اشک و زاری و توجیه والدین خود نزد یک پلیس محلی به نام جو مارتین رفت که از قضا از مربیان بوکس بود. مارتین با مشاهدهی جسارت این کودک او را ترغیب کرد تا راهورسم مبارزه را بیاموزد. بنابراین محمدعلی تحت تعالیم او قرار گرفت و به سرعت پلههای ترقی را یکی پس از دیگری طی کرد. نخستین بار این مشتزن اسطورهای در سال 1964 قهرمان جهان گشت و در ذهنها جاودان شد، آن هم در شرایطی که سیاهان، شهروند درجه چندم امریکا محسوب میشدند.
کلی دارای ارادهای پولادین و عزت نفسی مثالزدنی بوده، خود را زیباترین مینامید. او درباره خود میگوید: "کلی خطرناک است، من یک تنه درختی را به زیر کشیدهام. با کروکودیل در افتادهام، نهنگ شکار کردهام، رعد را به زنجیر کشیدهام و به دست برق دستبند زدهام، هفته پیش نیز صخرهای را از پای درآوردم، من سریعم.... سریع"
این جملات بیش از آنکه واقعی باشند، حقیقتی عیان در وجود محمدعلی هستند. او یک فقیرزاده بود اما ذهنی غنی داشت. میدانست که پیروزی در رینگ تاحد زیادی مربوط به اعتماد به نفس است. بنابراین با کری خواندن حریف را از قبل سست و آشفته میکرد و حتی قادر بود تا حریف را با اندام چابک خود تحریک کند، همچنان که خود میگوید: "من قادرم همچون پروانهای بال بزنم و مثل زنبوری نیش". او یک استراتژیست تمامعیار بود بهگونهای که در میان موجی از تبعیض نژادی علیه رنگینپوستان امریکایی خود را زیباترین مینامید که این رفتار به قول برخی کارشناسان نشان از سیاستهای کلی بود. محمدعلی در بحبوحه جنگ امریکا علیه ویتنام، در سراشیبی قرار گرفت و حتی به جرم شرکت نکردن در جنگ ویتنام از بوکس کنار گذاشته شد.
اما او هیچگاه عرصه را خالی نکرد و با وجود عقبنشینی ظاهری، به نبرد توقفناپذیر خود ادامه میداد. همچنان که خود محمدعلی کلی میگوید: "من نه به خاطر پرستیژ و شأن اجتماعی یا حتی موقعیت شخصی خود میجنگم، بلکه مبارزه میکنم تا به برادرانم یاری رسانده، به آنها روحیه دهم. سیاهانی که با کمکهای بخور و نمیر دولت امریکا زنده ماندهاند، سیاهانی که هیچ از خود نمی دانند و آیندهای ندارند. "
کلی باز به میادین مشتزنی بازگشت، اما این بار، این اسطوره زانوی شکست زد، اما از پای ننشست و کمر همت بست. بهگونهای که باز دو بار قهرمان جهان شد. جرایدی که به محض شکست کلی به او لقب اسطورهی پهلوانپنبه داده بودند بار دیگر شاهد اوجگیری و طلوع دوباره محمد علی بودند.
کلی از برترینها بود، چون خود این را میخواست، او فهمیده بود که اگر به اندازه کافی این را بگوید، رفتهرفته تمام دنیا متقاعد خواهند شد که او واقعاً برترین است و همینطور هم شد. او حتی با شکست باورناپذیر خود از پا نیافتاد. به قول خودش آنچه ما را از پا میاندازد، قله کوهی که میخواهیم به آن صعود کنیم نیست، بلکه ریگی است که در کفشمان جا خوش کرده است. او خود اذعان دارد که تابحال به شکست فکر نکرده است، اما باور دارد به درست باختن و درست آموختن.
محمدعلی میگوید که قهرمانان در باشگاههای ورزشی متولد نمیشوند، آنها از رؤیا و دید درونیشان بوجود میآیند، پس باید مهارت و اراده داشته باشند تا به قهرمان تبدیل شوند. واقعیت این است که اگر ذهن بتواند چیزی را تصور کند و قلب نیز آن را باور کند، پس میتوان به آنچه در ذهن داریم دست یابیم.
قهرمان اسطورهای بوکس در افتتاحیه المپیک لندن خاطرهای غمانگیز را در دفتر خاطرات ما ثبت کرد. او که از بیماری پارکینسون رنج میبرد، به سختی قدم برمیداشت اما قصیدهای از شور و هیجان را به نمایش گذاشت.
در آستانهی تولد 72 سالگی محمدعلی کلی، این یادداشت را به این بوکسور افسانهای و مسلمان و درسهای او برای موفقیت اختصاص دادم. مردی که تمام عمر خود را در رینگ گذراند و شایسته نام بزرگترین بود، هرچند که خود بارها گفت که خداوند، بزرگترین است و من بزرگترین بوکسورم. او از 61 مبارزه حرفهای خود، 56 تای آن را با پیروزی پشت سر گذاشت و همین تجربهای ارزشمند را از او به یادگار گذاشته است که میتوان از آن درسهای بسیاری گرفت.
چیزهایی که باید از یک بوکسور حرفهای بیاموزیم
هیچ چیز ارزش خیانت به ارزشهای درونی انسان را ندارد.
محمدعلی در سال 1967 در اوج قدرت بود. به حدی که "مرد بدون شکست لقب" گرفت. محمدعلی در خانوادهای مسیحی به دنیا آمد، اما بعد از مدتی به اسلام گروید. این تغییر بزرگ البته به مذاق برخی خوش نیامد و موجب شد تا محمدعلی را به حاشیه برانند و او را به زیر بکشند. محمدعلی به واسطه اعتقادات خداباورانه خود از شرکت در جنگ وحشیانه ویتنام سر باز زد. در نقل قولی از او میخوانیم:
نه، من 10 هزار مایل آنور آب نمی روم که دستم به خون انسانها آلوده شود. آنهم فقط به خاطر حرص و طمع سردمداران سفیدپوست برای گسترش استعمارشان بر رنگینپوستان. امروز، روزی و سالی است که این بیعدالتیهای شیطانی باید به پایان خط برسند.
محمدعلی 4 سال از فعالیت حرفهای در بوکس تعلیق شد و حتی مجوز او لغو گردید. اما پرونده او در نهایت به دادگاه عالی ارجاع شد که نتیجه آن به نفع محمدعلی بود. سرانجام روسیاهی به ذغال ماند و محمدعلی کلی نهتنها به پاس ایستادگی بر سر ارزشهای اخلاقی خود به پیروزی دست یافت، بلکه به اسطورهای اخلاقی تبدیل شد.
جنگ ذهنی به میزان جنگ فیزیکی اهمیت دارد
محمدعلی همانطور که در ابتدای یادداشت هم گفتم، استاد بازیهای ذهنی بود و به سادگی روان حریف خود را بهبازی میگرفت. او به عنوان برترین رجزخوان تاریخ ورزش شناخته میشود. رویارویی کلی با سانی لیتون یکی از بزرگترین رقابتهای تاریخ بوکس به شمار می رود. رقابت با سانی لیتون مبارزهای بود که همه مشتزنان با ترس و لرز از آن سخن میگفتند، چراکه کمترکسی توانسته بود پشت او را به خاک بمالد. محمدعلی اما ترسی از رویارویی با او نداشت. به طوری که قبل از مسابقه میگفت:
"میروم تا مثل یک پدر مقتدر، گوشمالی درستی به او بدهم."
کلی در اعتماد به نفس نظیر نداشت و بیشترین سود را از این ویژگی میبرد. این نکته باید مورد توجه جدی اهالی کسبوکار باشد، چراکه فعالیت در محیط پرجنب و جوش و پرریسک کسبوکار نیازمند عزمی راسخ و اعتماد به نفسی بالا است. او بالاخره در یک رقابت نفسگیر با شکست سانی لیتون قهرمان جهانی شد. کلی سرخوش از این پیروزی شیرین فریاد میزد: من پادشاه جهانم؛ آهای روزنامهنگاران میتوانید از این پس دربارهام مقالات جذاب بنویسید.
محمدعلی کلی نهتنها در توان بدنی بلکه در مهندسی ذهن حریف مقابل نیز تبحر داشت. اشراف جسمی و ذهنی محمدعلی، رقبای او را به شدت آسیبپذیر میکرد.
محمدعلی به ما یاد داد که هرکس نبوغی در درون خود دارد که باید با کشف آن، به پرورشش اقدام کند. محمدعلی در میدان رقابت شاید از لحاظ فنی بهترین بوکسور نبود، اما با هوش سرشار خود محیط را بدست میگرفت و استراتژیهای کارآمد و متناسب با شرایط را پیادهسازی میکرد. موفقیت او به دلیل بازوان بزرگ و بدن عضلانی او نبود، بلکه به واسطهی ذهن ورزیده و نبوغ او بود. او در مدرسه جزء شاگردتنبلها بود، اما در حرفه خود بهترین بود و این ضرورت استعدادشناسی از دوران کودکی را یادآور میشود. محمدعلی از روزی که دستکش بوکس پوشید تا زمانی که آنها را به دیوار آویخت، همچنان اسطوره بود، هرچند که فراز و نشیبهای بسیاری دید. اما او مردی ثابت قدم و استوار بر عقاید خود بود.
سبز باشید