رهبران سازمانها معمولاً افراد باهوش و موفقی هستند. کارمندان به دانش و تجربهی آنها اعتماد و اعتقاد دارند و برایشان احترام زیادی قائل هستند. آنها مرکز ثقل سازمان خود هستند و صرف حضورشان موجب انگیزه و دلگرمی سایرین میشود.
با وجود این، جیم دتمر (Jim Dethmer) در مطالعهای که روی رهبران برجستهی دنیا صورت گرفت، به این نتیجه رسید که آنها در زندگی شخصیشان از مشکلات زیادی رنج میبرند، ازدواجهای موفقی ندارند و بدن آنها زودتر از افراد دیگر شروع به ضعیف شدن میکند. او همچنین به این نکته دست یافت که استرس روی تیم این رهبران نیز اثرگذاری بیشتری دارد. برای اینکه رهبران سازمانها بتوانند میان موفقیت بیشتر و استرس کمتر تعادل ایجاد کنند، راههای زیر به آنها پیشنهاد میشود:
1) مسئولیتپذیری: رهبران باید مسئولیت شرایط زندگیشان از جمله شرایط فیزیکی، احساسی، روانی، معنوی و خانوادگی را علاوه بر مسئولیت کاری به عهده بگیرند.
2) یادگیری: رهبران بزرگ باید یادگیرنده باشند و هر برخورد و مراودهای را فرصتی برای یادگیری بدانند.
3) آگاهی: من به عنوان رهبر متعهد میشوم که در مسیر تکامل، احساساتم را فرموش نکنم. متعهد میشوم که همیشه آگاه باشم که من پیش و بیش از آنکه مدیر و رهبر یک سازمان هستم، یک انسان هستم.
4) صداقت: رهبران سازمانها باید صداقت را در رگهای سازمان خود جاری کنند و در این زمینه برای کارمندانشان الگو باشند.
5) شفافیت: من اگر میخواهم در تمام وجوه موفق باشم، باید به فرهنگ شایعهپراکنی در سازمانم پایان دهم. اگر با فردی مشکل دارم مستقیماً با او صحبت و طرح مسأله میکنم و دیگران را هم تشویق میکنم که اگر با فردی در سازمان مسأله دارند بهجای شایعهپراکنی، بروند و صراحتاً مسأله را با او درمیان گذارند.
6) انسجام: من باید در ابعاد مختلف زندگیام انسجام را پیاده کنم. اگر در زندگی شخصیام ناموفق هستم، نمیتوانم ادعا کنم انسان موفقی هستم. اگر بدن ضعیفی دارم و دائماً بیمار میشوم، نمیتوانم خود را فرد موفقی بدانم.
7) شادی: زندگی فقط کار نیست بلکه نیاز به خنده و شادی هم دارد. رهبری بزرگ میشود که ارزش استراحت کردن و شاد بودن را درک کند و در فواصل مشخص زمانی انرژی خود را احیا کند. ستارگان دنیای ورزش نیز که در هر بازی عملکرد بسیار خوبی دارند، پس از بازی نیاز دارند مدتی را استراحت کند تا انرژی از دست رفتهی خود را بازیابی کنند و سپس برای بازی بعدی تمرین کنند.
8) انعطافپذیری: تنها داستانی که در دنیا درست است، داستان من نیست. داستان دیگران نیز میتواند درست و در مواردی درستتر از داستان من باشد. پس باید به داستان آنها گوش کنم، یاد بگیرم و خود را اصلاح کنم.
9) خوشبینی: شاید برایتان جای سؤال باشد که رهبرانی که مسئولیت ادارهی شرکتهای غولپیکر را دارند، چگونه زمانشان را مدیریت میکنند. آنچه من در مطالعه در زندگی و احوالات این افراد دریافتم این است که آنها هیچوقت از کمبودها گله و شکایت نمیکنند و اعتقاد دارند از وقت، پول، انرژی، عشق، فضا و منابع به اندازهی کافی در اختیارشان قرار گرفته است.
10) تشریک مساعی: رهبران هرچقدر هم که بزرگ باشند، از اجتماع بزرگتر نیستند. پس راهحلهای یک رهبر علاوه بر اینکه برای خودشان منفعت دارند، باید برای دیگران، برای سازمان و برای جامعهاش نیز مفید باشند.